میل آمدن

باید بیایی و کمی تربت بیاری

می آید از دور ...

می آید از دور، مردی سواره                                 

برمرکب عشق، چون ماهپاره  

والشمس رویش، واللیل مویش

گلها همه مست، از رنگ و بویش

ادامه مطلب...
۰۳ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۰۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
yasaman donya

اتل متل یه بازی

اتل متل یه بازی

بازی یی بچه گونه

از آقاجون نشسته

تا کوچولوی خونه


اول عمو نشسته

بعد زن عمه فریده

بعد مامان و آقاجون

بعد بابا و سعیده

ادامه مطلب...
۲۵ دی ۹۲ ، ۱۷:۲۲ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
yasaman donya

امام و مهمات

در روزهای اول جنگ امام به من گفتند که ما چند تا تفنگ داریم؟ این را تحقیق کنید. من فورا همه فرماندگان نظامی را جمع کردم ودستور امام را گفتم، آنها هم اطاعت کردند. یک عددی از همه جا جمع کردند و به من گفتند که من از تعداد تفنگ ها خنده ام گرفت.

ادامه مطلب...
۲۵ دی ۹۲ ، ۱۳:۵۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
yasaman donya

په نه په

کلاغ اولی :غار
کلاغ دومی :غار؟؟؟
کلاغ اولی :په نه په هتل ۵ ستاره!

۲۵ دی ۹۲ ، ۱۲:۵۴ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
yasaman donya

دیگر بهانه ای نیست

فاطمه زمانی هم که برای کمک به مجروحان می رفت حجابش کامل بود.

دستش دستکش می گذاشت تا تماس کمتری با نامحرم داشته باشد.

توی کیفش همیشه مقنعه وجوراب اضافه بود! اینها را به عنوان هدیه

ادامه مطلب...
۲۵ دی ۹۲ ، ۱۲:۴۹ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
yasaman donya

یک روز دیگر صبر کن

تنگ آب از روز های قبل خالی تر شده است

زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است

هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند

کوزه ی تنهایی روحم سفالی تر شده است

ادامه مطلب...
۲۹ آبان ۹۲ ، ۲۱:۵۳ ۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
yasaman donya

چادر امام زاده

خانوووووووم ... شماره بدم؟

خانم خوشگله! برسونمت؟خوشگله!چند لحظه از وقتت را به ما می دی؟ 

این ها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه می شنید! بیچاره اصلا اهل این حرف ها نبود...
این قضیه به شدت آزارش می داد. تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود وبه محل زندگی اش بازگردد.
روزی به امام زاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شاید می خواست گله کند از وضیت آن شهر لعنتی...!
دخترک وارد حیاط امام زاده شد...
خسته...انگار فقط آمده بود گریه کند...
دردش گفتنی نبود...!
ادامه مطلب...
۲۴ آبان ۹۲ ، ۱۹:۴۹ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
yasaman donya

عشق یعنی ...

عشق یعنی آتش افروخته
عشق یعنی خیمه های سوخته
عشق یعنی حاجی بیت الحرام
دل بریدن ها وحج ناتمام
عشق یعنی غربت نور دوعین
عشق یعنی گریه برقبر حسین
عشق را گویم فقط در یک کلام
یا اباالفضل وحسین و والسلام.

این ماه  بر تمام مسلمانان جهان تسلیت باد.

۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۵:۵۶ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
yasaman donya

اتل متل راحله

اتل متل راحله

اخموی بی حوصله
مامان چرا گفت بگیر
از پدرت فاصله


دلش هزار تا راه رفت
بابا خسته کاره؟
مامان چرا اینو گفت؟
بابا دوسش نداره؟

ادامه مطلب...
۰۹ آبان ۹۲ ، ۱۳:۴۲ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
yasaman donya

حنابندان

محمد هم به خاطر درسش و هم برای خطش معروف شده بود. اسمش

سر زبان ها افتاده بود. خیلی از بچه های مدرسه دوست داشتند با او دوست

بشوند. دور و برش همیشه شلوغ بود.

ادامه مطلب...
۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۷:۲۸ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
yasaman donya