اتل متل یه بازی
بازی یی بچه گونه
از آقاجون نشسته
تا کوچولوی خونه
اول عمو نشسته
بعد زن عمه فریده
بعد مامان و آقاجون
بعد بابا و سعیده
اتل متل یه بازی
بازی یی بچه گونه
از آقاجون نشسته
تا کوچولوی خونه
اول عمو نشسته
بعد زن عمه فریده
بعد مامان و آقاجون
بعد بابا و سعیده
در روزهای اول جنگ امام به من گفتند که ما چند تا تفنگ داریم؟ این را تحقیق کنید. من فورا همه فرماندگان نظامی را جمع کردم ودستور امام را گفتم، آنها هم اطاعت کردند. یک عددی از همه جا جمع کردند و به من گفتند که من از تعداد تفنگ ها خنده ام گرفت.
فاطمه زمانی هم که برای کمک به مجروحان می رفت حجابش کامل بود.
دستش دستکش می گذاشت تا تماس کمتری با نامحرم داشته باشد.
توی کیفش همیشه مقنعه وجوراب اضافه بود! اینها را به عنوان هدیه