خدایا من در کلبه ی فقیرانه ی خود ...
چیزی را دارم
که تو در عرش کبریای خود نداری
من چون تویی دارم
و تو چون خودی نداری
خدایا من در کلبه ی فقیرانه ی خود ...
چیزی را دارم
که تو در عرش کبریای خود نداری
من چون تویی دارم
و تو چون خودی نداری
زنی شهید میشود ، زنی به نام فاطمه (س)
مدینه تلخ میشود ، برای کام فاطمه (س)
دری شکسته میشود ، دو دست بسته میشود
حــــیدر سکوت می کند ، به احترام فاطمه (س)
ایام فاطمیه بر شما تسلیت باد
چادر من تو با من بزرگ شدی! با لحظه های زندگیم همراه بودی ...
با من زیر باران ماندی و خیس شدی
با من قد کشیدی... تغییر کردی... با من زیرآفتاب گرمت شد...
می آید از دور، مردی سواره
برمرکب عشق، چون ماهپاره
والشمس رویش، واللیل مویش
گلها همه مست، از رنگ و بویش
تنگ آب از روز های قبل خالی تر شده است
زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است
هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند
کوزه ی تنهایی روحم سفالی تر شده است
عشق یعنی آتش افروخته
عشق یعنی خیمه های سوخته
عشق یعنی حاجی بیت الحرام
دل بریدن ها وحج ناتمام
عشق یعنی غربت نور دوعین
عشق یعنی گریه برقبر حسین
عشق را گویم فقط در یک کلام
یا اباالفضل وحسین و والسلام.
سر کلاس ریاضی بود که استاد دو خط موازی رو تخته کشید خط بالایی نگاهی به خط پایینی انداخت و در دلش عاشقش شد خط پایینی هم نگاهی به خط بالایی انداخت و عاشقش شد در همین هنگام بود که استاد با صدای بلند گفت دو خط موازی هیج وقت به هم نمیرسن
یه زمانی از رو ابرو میشد زن و دختر و از هم تشخیص داد
الان از رو ابرو دختر و پسر و هم نمیشه تشخیص داد :|