میل آمدن

باید بیایی و کمی تربت بیاری

۲۰ مطلب با موضوع «کلام شهید» ثبت شده است

نمرها....

نمرها زنده اند
آل سعود امروزه در باتلاقی از خون و جنایت فرو رفته است!
خون مظاومان شیعه را ریختن !
به حریم همسایگان تجاوز کردن!
با صهیونیسم در یک کاسه غذا خوردن!
با شمشیر نیرنگ سر مظلومان را زدن!
کجاست مسلمانی شما به ما نشانی بده؟؟؟
هیهات منا الذله!
یا رسول الله یا حجه الله!!!
اینها چه لکه ی ننگی را بر دامن اسلام زده اند!!
کاش بگویند ما مسلمان نیستیم ما صهیونیسم هستیم!!!
تا نکلیف جامعه ی مسلمان با مسلمان نماها معلوم شود!!
بکشید ما را اسلام قویتر می شود!!!
شیخ نمرها محکمتر و زنده تر می شوند!!!
خواری و رسوایی شما بزودی رقم خواهد خورد.
الیس الصبح بقریب.

۱۷ دی ۹۴ ، ۱۷:۰۰ ۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
yasaman donya

شهید مدافع حرم...

این روز ها زیاد اسم شهدای مدافع حرم رو میشنویم، می خوام درباره ی یکی از این شهدا حرف بزنم «شهید روح الله قربانی» شهیدی که در سن 15 سالگی مادر خودشو از دست دادن و با خواهر و برادر کوچکش زندگی بی مادری، سختی را پشت سر گذاشتند. شهیدی که بلیط برگشت داشتن اما عشق شهادت بهشون اجازه ی برگشت نمیدهد

ادامه مطلب...
۰۴ دی ۹۴ ، ۱۹:۴۱ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
yasaman donya

اعلام برائت!

کنار خیابان داشتم با ابراهیم صحبت می کردم، یکهو دیدم صورتش سرخ شد. رد نگاهش را دنبال کردم؛ یک زن بد حجاب، کنار کیوسک تلفن ایستاده بود. ابراهیم با ناراحتی رویش را برگرداند. با همان ناراحتی هم گفت: غیرت شوهرش کجا رفته؟! غیرت پدرش کجا رفته؟! غیرت برادرش کجا رفته؟! رو کرد به آسمان، با حالی پریشان گفت: « خدایا، تو خودت شاهد باش که ما حاضر نیستیم چنین صحنه های خلاف دینی را در این مملکت ببینیم؛ مبادا به خاطر این ها به ما هم غضب کنی و بلاهای خودت را بر سر ما نازل کنی! »  ساکنان ملک اعظم5، منزل شهید ابراهیم امیر عباسی، ص 23

امام رضا(علیه السلام) فرمودند: رسول خدا هفت گروه را لعن می کردند؛ یک دسته از آنها مردانی هستند که از زنان خود غافل باشند.    مستدرک الوسائل، ج 14، ص 291 و بحار، ج 76، ص 116

۲۰ آبان ۹۴ ، ۲۰:۳۸ ۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
yasaman donya

چادر مادرمن، فاطمه، حرمت دارد

چادر مادرمن، فاطمه، حرمت دارد

نه فقط شبه عبایی مشکیست 

که سرت بندازی

و خیالت راحت

که شدی چادری و محجوبه!

چادر مادر من، فاطمه، حرمت دارد

قاعده، رسم و شرایط دارد

شرط اول همه اش نیت توست..

محض اجبار پدر یا مادر

 یا که قانون ورودیه دانشگاه است

یا قرار است گزینش شوی از ارگانی

 یا فقط محض ریا

شایدم زیبایی، باکمی آرایش!

نمی ارزد به ریالی خواهر..

ادامه مطلب...
۱۷ مهر ۹۴ ، ۲۳:۱۴ ۱۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
yasaman donya

این خط قرمز است...

بعضی زن های همسایه، گاهی حرصشان در می آمد! و می گفتند: این آقا ابراهیم هم خیلی خودش را می گیرد! می دانستم دردشان چیست!

می گفتم: شما اشتباه می کنید. او فقط می خواهد خودش را از گناه حفظ کند. برای همین نه به نامحرم نگاه می کند نه با نا محرم حرف می زند. من که خواهرش هستم. بعضی وقت ها توی خیابان از کنارش رد می شوم اما او متوجه نمی شود! ابراهیم توی فامیل و آشنا هم، همین طور مراعات می کرد. همیشه یک خط قرمز بین خودش و نامحرم می کشید.

۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۸:۴۷ ۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
yasaman donya

هفته ی دفاع مقدس

شهید سید مرتضی آوینی

شهید عباس بابایی

شهید علی چیت سازیان

شهید محمد ابراهیم همت

شهید ابراهیم هادی

یک ایده ی زیبا: این ایده از سنگر فداک بلند شد...

* از همه عزیزانی که این پست رو می خونند، می خوام که تو وبلاگشون اسم ۳ شهیدی که باهاشون انس دارند رو برای زنده کردن نامشون، توی مطلبی با همین عنوان قرار بدن و از دوستانشون بخوان که همین کار رو انجام بدن... بسم الله... *



۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۲:۴۹ ۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
yasaman donya

معلم قرآن نمی خواهم!

واقعا از او انتظار نداشتم. وقتی از مدرسه مرا خواستند و گفتند احمد این کار را کرده، داشتم شاخ در می آوردم! او بچه ی بدی نبود؛ به مسائل مذهبی علاقه نشان می داد. با ناراحتی رفتم سراغش و پرسیدم:« کلاس قرآن را چرا به هم زدی؟»

گفت: « اگر قرار است یک زن با سر برهنه بیاید و قرآن درس بدهد، نیاید بهتر است! اینها دروغ می گویند؛ اهل قرآن نیستند.»  

 غربت سبز، ص 92، شهید احمد یزدی

«ای پیامبر! به همسران و دخترانت وزنان مومنان بگو روسری های بلند خود را بر خویش بپیچند.»  احزاب 59

۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۰ ۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
yasaman donya

روسریه هدیه ای

یادم هست،{وقتی در لبنان بود} در یکی از سفر هایی که به روستاها می رفت، همراهش بودم. داخل ماشین، هدیه ای به من داد. اولین هدیه اش به من بود، و هنوز ازدواج نکرده بودیم. خیلی خوشحال شدم و همان جا باز کردم. دیدم روسری است. یک روسری قرمز، با گل های درشت. من جا خوردم، اما او لبخند زد؛ و به شیرینی گفت: « بچه ها دوست دارند شمارا با روسری ببینند». از آن وقت روسری گذاشتم و مانده. من می دانستم بچه ها به مصطفی حمله می کنند؛ که چرا شما خانمی را حجاب ندارد، میآوری موسسه؟

ادامه مطلب...
۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۴ ۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
yasaman donya

یادشهیدان...


۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۵ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
yasaman donya

خط شکن ها...


آقا جان خط شکن های خمینی(رحمة الله علیه) آمدن یاریت کنن......

۲۶ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۵ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
yasaman donya